درباره من

قصه سارای

"سارای" به معنی ماه زرد و زیبا، نامی است که به مانند بسیاری پل دخترهای کهن جهان؛ و با الهام گرفتن از ادبیات و فرهنگ فولکلور اهالی آذری زبان ایران زمین برای این پل برگزیده شده است.
حکایت عشق پاک "سارای" که با پایانی تراژیک در بستر رود آرپاچای (در همین منطقه) پایان می یابد، خود قصه ای است شورانگیز!
عاشقانه ای که سازندگان پل سارای را برآن داشت تا شوری دیگر در این اقلیم سخت برانگیزند و اثری ماندگار از تلاش و همت به کاری بزرگ را برای آیندگان رقم زنند.
قصه از اینجا شروع میشود که در کنار رودخانه ی آرپا چایی در آذربایجان که یکی ازشاخه های رود قیزیل اؤزن میباشد در یکی از دهات دختری ساری تللی _ گیسو طلا و آلا گؤز _چشم شهلا به دنیا می آید.
پدر و مادرش نام این دختر را سارای که در ترکی آذربایجانی تحلیل یافته ساری آی _ ماه زرد _ می باشد میگذارند. سارای در طبیعت آذربایجان پرورش می یابد و دختری ماه رو میشود. بزرگان ده سارای را به پسری به نام خان چوپان نامزد میکنند. روزی چشم خان ده به سارای می افتد. خان ، پدر سارای را فرا میخواند و ازاو میخواهد که سارای را به عقد او در آورد. پدر سارای که مرد ریش سفیدی بود و به خان چوپان قول مردانه داده بود و مصداق آتاسؤزی _ ضرب المثل آذربایجانی کیشی توپوردوغون یالاماز _ پیشنهاد خان ده را رد میکند.
خلاصه از خان اصرار و از پدر انکار . خان متوسل به زور شده و او را مورد ضرب و شتم قرارداده و سارای را تهدید میکند که در صورت سرباز زدن از خواسته اش دیگر پدر خود را نخواهد دید. سارای که به جز پدر کسی را نداشت و نمی توانست رنج و عذابش را ببیند بر خلاف علاقه وافرش به خان چوبان و قولی که به او داده بود تن به خواسته خان ظالم داد و روزی که سارای گفت که آماده ازدواج با خان می باشد همه از این تصمیم او متحیر شدند و سارای شیر دختر ترک آذربایجانی پاکدامن به دنبال خان راهی شد اما در راه تنش را به آب جاری آرپا چای سپرد و خود را جاودانه ساخت .